کلاس پنجم ما

در این وبلاگ به کارهای دانش آموزان کلاس پنجم ما پرداخته می شود

کلاس پنجم ما

در این وبلاگ به کارهای دانش آموزان کلاس پنجم ما پرداخته می شود

آدینه ی شماره ی 19،

  با یاد و نام خدا 

  برای دریافت فایل پی دی اف آدینه ی شماره ی 19، اینجا کلیک کنید.

ویدئو هایی از اردوی دانش آموزان کلاس ما

  با یاد و نام خدا 

  چند روز قبل که به اردو رفته بودیم و عکسهای آن را را هم روی وبلاگ گذاشتم، یکی از اولیا که همراه ما بود از بچه ها چند فیلم کوتاه مدت گرفته بود که از ایشان خواهش کردم و لطف کرده آنها را به من دادند. با تشکر از این ولی محترم، من هم آنها را روی وبلاگ می گذارم. 


 
 


 

 

آدینه ی شماره ی 17

  با یاد و نام خدا 

  برای دریافت فایل پی دی اف آدینه ی شماره ی 17 ، اینجا کلیک کنید.

آدینه ی شماره ی 16

  با یاد و نام خدا 

  برای دریافت فایل پی دی اف آدینه ی شماره ی 16، اینجا کلیک کنید.

خاطراتی از یک دانش آموز پنجاه سال قبل (7)

  با یاد ونام خدا 

  خاطراتی از یک دانش آموز پنجاه سال قبل (7)

  سلام. امیدوارم که خوب و تندرست باشید. هدفم از قرار دادن این مطلب در وبلاگ این است که شما با زندگی سخت و مشقت بار دانش آموزان گذشته آشنا شوید و از همه مهمتر قدر امکانات فعلی زندگیتان را بدانید و از اولیایتان سپاسگزار باشید که چنین امکانات و رفاهیاتی برایتان فراهم کرده اند. 

  وسایل بازی

 

  به خمیر اسباب بازی اشاره داشتم. زمانی که سالهای اول ابتدایی را می گذراندیم،  در ساعات بیکاری معمولا گل بازی هم می کردیم. به علت وضعیت خاص منطقه و نبود فاضلاب، مواد اولیه ! هم  به وفور پیدا می شد. هر جا که نگاه می کردی آب زاید منازل بود که در سطح زمین جاری بود و ما هم با همان اندیشه ی کودکانه از گل موجود، مجسمه هایی به اشکال گوناگون البته از دید خودمان می ساختیم و با هم به قولی رفابت می کردیم . در پایان کار هم معلوم است، توپ وتشر مادر و گاهی گوشمالی مختصر به خاطر کثیف کردن لباس و دست و بالمان در انتظارمان بود.

  درساعات ورزش هم معمولا توپی به ما می دادند تا فوتبال بازی کنیم. گاهی هم  داژبال ( DODGEBALL ) بازی می کردیم یعنی همه به صورت دایره می ایستادیم و معلم یک نفر را انتخاب می کرد تا درون دایره بایستد. سپس توپ را به صورت اتفاقی به یکی از شاگردان داده و او سعی می کرد از همان فاصله دانش آموز وسط دایره را با توپ بزند و پس از آن توپ به هرکدام از دانش آموزان می رسید، سعی می کرد از همان فاصله با توپ به بدن نفر وسط ضربه بزند. بازی همینطور ادامه می یافت تا زمانی که توپ به بدن او برخورد می کرد و سپس ضربه زننده جای نفر وسط را می گرفت و بازی با انتخاب نفر اول برای زدن توپ ادامه پیدا می کرد.

  بیشتر مواقع هم کمربند بازی می کردیم یعنی به صورت دایره ایستاده و دستهایمان را پشتمان می گرفتیم. آموزگار کمربندی را درون دست شاگردی می گذاشت واوشاگرد سمت راستش را دنبال می کرد و سعی داشت با کمربند به او ضربه بزند تا زمانی که به جای قبلی باز می گشت. گاهی هم چشمان دو نفر را با دستمال می بستند و کمربندی را در دست یکی قرار می دادند و او نفر دیگر را صدا می زد و با شنیدن صدایش سعی می کرد در همان مسیر حرکت کرده و با کمربند به او ضربه بزند. در همه حالت سعی می شد سگک کمربند آسیبی به شاگردان وارد نکند. هنوز هم خنده های از ته دل خودمان را در حین این بازی ها فراموش نکرده ام. حال وضعیت  ساعات  ورزش شاگردان امروزی را با آن زمان مقایسه کنید.

 به درس کاردستی هم اشاره بکنم که در بیشتر سالها ساعت راحت درسی ما بود. در طول سال تحصیلی شاید چند بار ناچار بودیم وسایلی را تحت عنوان کاردستی به کلاس برده و به آموزگار نشان دهیم. معمولا بچه ها با استفاده از تکه های چوب و نمد، تخته پاک کن درست می کردند که از قضا بسیار هم مورد نوجه مسئولین مدرسه بود. گاهی ابتکار به خرج داده و درون نعلبکی را دوغاب گچ ریخته و قالب نسبتا قشنگی درست کرده و آن را رنگ آمیزی می کردیم  یا درون حباب لامپی را پر از دوغاب گچ کرده و پس از سفت شدن گچ، حباب را شکسته و تکه تکه جدا می کردیم و کاردستی را به مدرسه می بردیم.